آزادی کجایی...
آزادی کجایی تنهای تنهام
آزادی گرمای دستاتو می خوام
آزادی سایه ی تو رو سرم نیست
هوای تو توی بالو پرم نیست
می خوام برم از اینجا
جونم به لب رسیده
هر جا می پرسم از تو
کسی تو رو ندیده
آزادی جای تو خالیه آزادی
آزادی کجایی آزادی
آزادی خسته و دلگیرم اینجا
یه روز از این روزا می میرم اینجا
آزادی تو دلم حرفای درده
منو دوری تو آواره کرده
ببین واسه من تو
چه نقشه ها کشیدن
برای آزادیمون
حبس ابد بریدن
اما بدان
اگر دست هایم بسته است
افکارم به هر کجا پرواز می کند
تو اگر جان هم بسپاری
نمی توانی
نمی توانی
آزادی فکری مرا از من بگیری
پس بهتر است اکنون بمیری